اینجا اردوی رماننویسی نویسندگان چهارمحال و بختیاری در مدرسهی ملی روایت در سمنان است. یکی از اساتید حاضر در این اردو که رنج سفر زمینی در گرمای شهریور ماه را از تهران به سمنان به جان خرید، علیرضا سمیعی بود. سمیعی را پیشتر به عنوان یک شاعر و داستان نویس میشناختیم. با این حال سالهاست که او به عنوان یک پژوهشگر و منتقد ادبی و هنری فعال است. قرار بر این شد که در دو نوبت صبح و عصر از وجود او و دانشش بهره گرفته شود. نشست صبح با عنوان فرم «رمان ایرانی به مثابه امر سیاسی» در واقع اسم اثری پژوهشی از همین نویسنده بود. به گفتهی سمیعی، درگیری با نوشتن، حشر و نشر با نویسندهها، فعالیتهایش در زمینهی نقد ادبی، کنجکاویهایش دربارهی ریشههای داستان ایرانی و پا گرفتن رمان در ایران، باعث شد که اثر پژوهشی «فرم رمان ایرانی مثابه امر سیاسی» را به نگارش در آورد.
«ما ملتی سیاسی هستیم» و «رمان به خودی خود، فرمی سیاسی است» این دو کلید واژههای اصلی صحبتهای علیرضا سمیعی در نشست صبح بود. در واقع او با اذعان به این موضوع که عمده فعالیتهای ما ایرانیها از زمان شکست از روسیه در جنگهای بیست و پنج ساله و بعد از مشروطه، به شکل واضحی سیاسی بوده است، رمان و نگارش آن را نیز جدا از این موضوع ندانست و با تاکید بر موقعیت ایران در جغرافیای جهان و تاثیرگذاری وقایع مختلف بین المللی روی مسایل داخلی ایران و بالعکس، همهی کارها و فعالیتهای ما را جدا از سیاست ندانست. حتی با اشاره به نگارش برخی شبه رمانها، نویسندگان آنان را هم آدمهای سیاسی خواند که فعالیتها و اقدامات سیاسی داشتهاند.
به اعتقاد سمیعی، تحلیل و بررسی رمانهای فارسی از منظر سیاسی، مغفول مانده و آنچه که بیشتر مورد توجه قرار گرفته بررسی رمان فارسی از منظر نثر و فرم بوده است در حالیکه در همین دو مورد هم، انگیزههای سیاسی نقش مهمی در تاریخ نثر و فرم در رمان فارسی دارد اما کسی به این موضوع نپرداخته است.
سمیعی با اشاره به داستان رستم و اسفندیار و همچنین رستم و سهراب در شاهنامه فردوسی، بر این نکته تاکید کرد که مساله رستم به عنوان نماد یک ایرانی، مساله سرنوشت ملی و جهانی است و آنجا که سهراب به ایران حمله می کند و حتی تردیدهایی رقم می خورد که نکند سهراب فرزند رستم باشد اما با این حال چیزی که برای رستم در اولویت است کیان ایران و ایرانی است.
سمیعی با اشاره به اهمیت سرنوشت از منظر شخصی، ملی و جهانی در جوامع مختلف از جمله یونان باستان و ایالات متحده آمریکا بر این نکته تاکید کرد که کسی که امروز در آمریکا زندگی میکند و یک شهروند آمریکایی ست، مسالهی جهانی دارد. آمریکایی ها معتقدند باید سرنوشت جهان را بسازند. باید آزادی را به مردم جهان تقدیم کنند و به عنوان یک ناجی در همهی جنگها و منازعات وارد شوند. به گفتهی سمیعی اگر تاریخ ادبیات آمریکا را مرور کنیم، اولین آثار ادبی آمریکا، موعظههای کشیشهاست. آنها میگفتند: خدواند از اروپا (مرکز مسیحیت) نااُمید شده و فقر و فحشا و گناه تمام اروپا را در بر گرفته و دیگر نمیشود ملکوت خداوند در اروپا برپا شود. لذا خداوند آمریکا را گشوده که برگزیدگان بیایند اینجا و جهان را نجات دهند و اینگونه است که ادبیات آمریکا شروع میشود. به عنوان مثال رمان موبیدیک (نهنگ سفید) یکی از نخستین آثار ادبی آمریکا این ذهنیت را اشاعه میدهد که تو باید بر همه چیز مسلط باشی.
سمیعی با اشاره به ایرانیها، افزود ایرانیها از گذشته و به ویژه در دورهی جدید اندیشهی ظهور دارند و کسی که تصور دارد که میخواهد سرنوشت جهان را رقم بزند، حتما در هر مقام و هر نقطه و شغلی باشد، شخصیت سیاسی است.
در ادامه سمیعی با نگاهی به فرهنگ تشییع، با اشاره به این موضوع که همه ی امامان شیعه در طول عمر خود در حال مبارزه ی سیاسی بودند و تقریبا تمامی آنها از طریق مسموم شدن به شهادت رسیدند، تاکید کرد شیعه بودن یعنی مبارزه سیاسی کردن، نه فقط اطلاعات سیاسی داشتن. سمیعی گفت ما با طرز فکری که جهان باید به چه شکلی اداره شود، مساله داریم و نه با سرنوشت شخصی افراد و سبک زندگی آنها.
سمیعی در ادامه با اشاره به ریشههای فرهنگی ایرانی یعنی دین زرتشت و دین اسلام با گرایش شیعی که هر دو بر مسئولیت داشتن انسان و پاسخگویی او تاکید دارند، افزود: ایرانیها در دورهی جدید اندیشهی ظهور دارند. کسی که تصور دارد که میخواهد سرنوشت جهان را رقم بزند، حتما در هر مقام و شغلی و در هر نقطهای که باشد، شخصیت سیاسی است. ایرانی بودن یک جور سیاسی بودن با خودش می آورد و علت آن این است که تصور ما ایرانیها از جهان طوری است که فکر میکنیم در سرنوشت جهان اثر داریم. در واقع ما دو سرنوشت برای خودمان میشناسیم. یک سرنوشت شخصی و یک سرنوشت ملی و جهانی. موقعی که سرنوشت برای شما ملی و جهانی باشد، تبدیل میشوید به یک آدم سیاسی.
سمیعی ادامه داد بر اساس دیدگاه ویلهلم دیلتای فیلسوف و جامعه شناس آلمانی قرن نوزدهم و نویسنده کتاب «مقدمهای بر علوم انسانی»، اگر میخواهید رفتار یک مردمی را بشناسید و بخواهید علوم انسانی آنها را بسنجید، باید از سازمانهایی شروع کنید که مردم آن کشور ساختهاند مثلا حزب، کلیسا، وزارتخانهها و..
به گفتهی سمیعی تاریخ ایران از سازماندهیها شروع شده. تاریخ ایران از دولت شروع شده اگر بخواهیم تاریخ ایران را بررسی کنیم از هخامنشیان شروع میکنیم از کوروش شروع میکنیم از سازمانهایی شروع میکنیم که کوروش پس از اینکه سرزمینهای مختلفی را ضمیمهی امپراطوری هخامنشی میکند، با یک طرح و ایدهی خاصی و با سازماندهی بر اقوام و ادیان مختلف در جغرافیایی گسترده حکومت میکند در واقع کوروش با یک سازماندهی و دولت، این امپراطوری وسیع را اداره میکند.
و اما نشست عصر در ادامهی مباحث صبح، به طور تخصصی به موضوع داستان حماسی و چگونگی شکلگیری و نگارش داستان حماسی اختصاصی داشت.
علیرضا سمیعی در ابتدای صحبتهایش با تاکید بر این نکته که ادبیات حماسی هر کشوری، آن دوره از ادبیات آن کشور و به طور جزییتر زبان آن کشور را ساخته است، افزود: ما به این خاطر فارسی صحبت میکنیم که شاهنامه فردوسی، فارسی است. هر چیزی که شما در شعر فارسی دارید، در شاهنامه است. به عنوان مثال یک تعبیری در شعر کسانی چون مولانا و به ویژه حافظ داریم در مورد اینکه مستی به حقیقت نزدیکتر است تا هوشیاری. در صورتیکه این موضوع را در شاهنامهی فردوسی هم داریم. تمام توضیحاتی که ما از معشوق در ادبیات فارسی داریم در شاهنامه هست. هیچ چیز در ادبیات فارسی نیست که در شاهنامه نباشد.
سمیعی با اشاره به دو اثر ایلیاد و اودیسه گفت: این دو مجموعه، داستانهای شفاهی بودند که در بین مردم مناطق مختلف نقل میشدند و در هر نقطه، زبان و لهجهها با هم فرق داشتند و هر راوی یک جزئیاتی به حماسه اصلی می افزود. اما زمانی که این داستان ها یک جا مکتوب شدند، یک وحدت و انسجامی به وجود آمد. دیگر همه از روی نسخه ی مکتوب نقل می کردند و این باعث شد شهرهای مختلف و پراکنده ی یونان به یک همبستگی زبانی و فرهنگی و یک انسجام برسند و از هم پاشیدگی یونان جلوگیری شود. تقریبا مشابه همین اتفاق برای ادبیات و زبان ما هم رقم خورد. وقتی ادبیات فارسی قرن سوم و چهارم را بخوانی، ضبط برخی کلمات با هم متفاوت است یا تنوع در نحو کلمات وجود دارد. ولی وقتی شاهنامه ی فردوسی که نگارش آن تقریبا 50 سال به درازا کشید، به انجام می رسد، آرام آرام زبان و خط فارسی باقی مانده و حفظ می شود. بنابراین ادبیات حماسی هر کشوری باعث یک اتحاد زبانی می شود در واقع اتحاد ملی از طریق زبان و ضبط عقاید یک ملت به وجود می آید.
سمیعی با اشاره به دو اثر حماسی مردم هندوستان یعنی «ماهاباراتا» و «رامایانا» افزود، هندی ها معتقدند هر آنچه در جهان وجود دارد، در «ماهاباراتا» هست و بالعکس.
سمیعی با طرح این پرسش که آیا ما ایرانی ها، ماجرایی داریم که همه بدانیم؟ عنوان کرد، یک داستان هست که همه ی ما ایرانی ها و شیعه ها می دانیم و آن داستان امام حسین (ع) است. یعنی با یک اشاره ی واعظ، بقیه ی ماجرا را خود مخاطب می فهمد و به یاد می آورد. وقتی درباره اسطوره صحبت می کنیم، درباره ی این صحبت می کنیم که آیا ما سخن مشترکی داریم که من بگویم و مخاطبم بفهمد.
سمیعی با اشاره به فصل پایانی رمان سووشون، گفت: زمانی که میخواهند جنازهی یوسف را ببرند، سربازهای شاه نمیگذارند. مردم سه بار میگویند: یا حسین! و در اینجاست که مخاطب و خوانندهی کتاب به گریه میافتد.
سمیعی با اشاره به ادبیات کلاسیک یونان گفت، بسیاری از داستان های یونانی در دریا رخ میدهند و اروپاییها تصور و خیالبافی زیادی دربارهی دریا دارند. در حالی که این درست نقطه ضعف ماست و ما درباره دریا هیچ داستان مکتوبی نداریم. تنها موردی که میتوان به آن اشاره کرد، سندباد بحری در هزار و یک شب است که در آنجا هم سندباد به جزایر عجیب و غریب میرود و بیشتر دربارهی خشکی است. این در حالیست که امروزه ما به عنوان شهروندانی در جهان زندگی میکنیم که نیمی از جنگ ها در دریاست. اگر ما بتوانیم یک داستان دریایی بنویسیم، به ادبیات داستانی یمان خدمت کردهایم، چون ما هیچ تخیلی از دریا نداریم. خیلی از این بابت محروم هستیم.
سمیعی با ذکر این نکته که دو جور یا گونه روابط سیاسی و اقتصادی در سطح جهان داریم. یکی روابط بحری (دریایی) و دیگری روابط بری (زمینی)، کشورهایی را که روابط بحری دارند و جهان را از راه دریا اداره میکنند، قویتر دانست و با اشاره به چهار کشور آمریکا، انگلستان، ژاپن و ایتالیا، از آن ها به عنوان قدرت های دریایی نام برد.
سمیعی با ذکر این نکته که اولین کسی که دربارهی حماسه و تفاوتش با تراژدی صحبت کرد، ارسطو در کتاب «بوطیقا» بود. در تفاوت این دو گفت: حماسه یک داستان بسیار بسیار طولانی است که ماجراهای زیادی را تعریف میکند که جنبهی ملی دارند و مبتنی بر نقل و روایت است و در نسبت با تراژدی باید شخصیتهایی داشته باشید که به اصطلاح از آب در بیایند و قهرمان باقی بمانند. در حالیکه در تراژدی، شخصیتها نه تنها از آب در نمیآیند، بلکه به سرنوشتی دچار میشوند که مغلوب میشوند. از سوی دیگر در حماسه، حتی اگر شخصیت اصلی با خدایان و نیروهای جهان هستی درگیر شود و اوضاع بر وفق مرادش نباشد، باز در نهایت پیروز میشود. در صورتی که در تراژدی، شخصیت اصلی، مغلوب میشود و پیروزی و رستگاری در آن نیست. قهرمان حماسه، وقایعی که برایش رخ میدهد مثل آزمونهایی است که این آزمونها را از سر میگذارند و در نهایت رستگار میشود. در حالیکه قهرمان تراژدی، حوادثی برایش رخ میدهد که هر چند این شخص انسان شریف و خوبی باشد، ولی در نهایت باعث نابودیاش میشود. در حماسه، جهان همچون نقطهای است که آزمونهایی برای ما دارد. اما در تراژدی جهان همچون دشمن ما است. به گفتهی سمیعی ما ایرانیها با تراژدی نقطهی مشترکی نداریم. بلکه نقطهی مشترک ما با حماسه است. ما نمیگوییم امام حسین(ع) سرنوشت تراژیک داشت. بلکه میگوییم امام حسین(ع)، بلاکش بود. یعنی هر اتفاق بدی که برای ما میافتد، ما معتقدیم که یک خدای خیرخواه در جهان هستی وجود دارد که پشت همهی اتفاقات است و همهی اتفاقاتی که برای ما رخ میدهد، همچون آزمونهایی هستند که باید ما را رستگار و قدرتمندتر و بزرگوارتر کنند. و درست در این زمان است که ما داریم یک داستان حماسی مینویسیم.
سمیعی در ادامهی صحبتهایش به ترسیم و تشریح یک الگو برای نگارش داستان حماسی پرداخت. و گفت در عناصر داستانی، چیزی که برای نگارش داستان حماسی دارای اهمیت و ضروری است، شخصیتهای داستانی و شخصیت اصلی، یک پیرنگ داستانی مبتنی بر آزمونهای متعدد در سر راه شخصیتها و یک فرجام برای شخصیت اصلی است.
سمیعی در خصوص شخصیتها و شخصیتپردازی در داستان حماسی گفت ما سه جور شخصیت در داستان داریم؛ منفی، خاکستری(خنثی) و مثبت. که باید پرسید اگر چه اتفاقی برای این شخصیتها بیفتد، داستان شما حماسی میشود؟ سمیعی در تشریح این پرسش گفت: شما برای هر داستانی پیرنگ دارید. یک چهارچوب داستانی که وقایعی در آن رخ میدهد که شخصیتها از طریق آن شکل میگیرد. اگر فرض کنید پیرنگ که بر اساس روابط علی و معلولی است، همچون آزمونهایی باشد که یکی پس از دیگری در سر راه شخصیت قرار می گیرد و شخصیت از این آزمونها سربلند بیرون بیاید و یا شکست بخورد، شخصیت پردازی به درستی شکل گرفته است. به عنوان مثال شخصیت منفی تبدیل شود به شخصیت شریر یا خنثی یا مثبت و یا شخصیت خنثی یا خنثی باقی بماند یا منفی شود یا مثبت و شخصیت مثبت هم یا منفی شود یا خنثی (دست از مبارزه بردارد) یا تبدیل شود به قهرمان. سمیعی افزود در واقع شخصیتها باید پس از پشت سر گذاشتن این آزمونها، متحول شوند و یک نقطه پایانی داشته باشند که به آن میگوییم فرجام یا همان نقطهی پایانی داستان.
سمیعی در توضیح بیشتر در خصوص پیرنگ و فرجام در داستان حماسی گفت: پیرنگ را باید طوری بنویسید که آزمون هایی سر راه شخصیت ها باشد که آن را طی کنن. (در واقع شخصیت داستان باید در دوراهی یک تصمیم قرار گیرد) اگر پیرنگ داستان مثل یک آزمون باشد، داستان نزدیک میشود به یک داستان حماسه. اما اینکه پایان بندی در داستان حماسی باید چگونه باشد و سرنوشت کدام شخصیتها در فرجام یک داستان حماسی مهم است، باید گفت، فرجام دربارهی شخصیت اصلی است. شخصیت اصلی باید قهرمان شود. شخصیتهای دیگر میتوانند مثبت یا منفی یا خنثی باشند، ولی شخصیت اصلی باید حتما قهرمان باشد که یک داستان حماسی داشته باشیم .
سمیعی با تاکید مجدد روی این موضوع که در داستان حماسی باید شخصیت اصلی بین سرنوشت شخصی و سرنوشت ملی یا جمعی، سرنوشت ملی یا جمعی را انتخاب کند باید یک چیز مهمی را بدهد که نشان دهندهی تحول شخصیتی در او باشد، ادامه داد اگر پیرنگ داستانی را تبدیل به آزمون نکنید. اگر شخصیت اصلی دچار این آزمون ها نشود، ممکن است در پایان یک داستان جذاب و به اصطلاح خواندی داشته باشید، اما داستانتان، داستان حماسی نمیشود.
سمیعی با اشاره به اینکه همهی داستانهای حماسی، پرحادثه هستند، افزود در یک الگو و فرمول کلی اگر در نگارش یک داستان، این سه نکته را رعایت کنید که 1- طرح کلی داستان یک آرمان باشد (یک طرح آرمانی داشته باشید)2- پیرنگ داستان مبتنی بر پیرنگ آزمون شخصیتها باشد 3- فرجام داستان منتهی به تغییر شخصیتها شود و شخصیتهای اصلی قهرمان شود، داستان یک داستان حماسی از آب در خواهد آمد.
ویرایش و تدوین: شمس الدین آل معصوم
برگرفته از دو نشست ادبی
با حضور علیرضا سمیعی
13 شهریورماه 1403
مدرسه ملی روایت سمنان